چیزی شبیه معجزه – قسمت دوم
ماجرا از آنجا شروع شد که یک روز صبح بعلت دیر رسیدن سرکارم وقتی وارد درمانگاه شدم با بیماران بسیاری که هرکدام نسخه به دست جلوی درب کوچک داروخانه...
نویسنده: زهرا
-
-
چیزی شبیه معجزه – قسمت اول
بنام آفریننده هستی بخش سالها پیش در روستای هفته عمارت که در ۱۵ کیلومتری شهرستان شازند ازتوابع استان مرکزی قرارگرفته به عنوان مسئول داروخانه انتخاب شدم یه همکار دیگه هم...
-
دامن مخمل قرمزی
هشدار: این متن حاوی جزئیات ناراحت کننده است ایام عید نوروز بود فک کنم سال های ۷۴ یا ۷۵ بود و حتی دوسه روز از عیدهم گذشته بود …….. آنروز قرار...
-
بچه های دبستانی
ورود دانش آموزان را به کلاس اول تبریک می گوییم امیدوارم با تلاش و کوشش و حمایت والدین عزیزتان پله های موفقیت و کمال را طی کرده و به هر...
-
تولد خواهرزاده – بخش دوم
خواهرم به عشق حضرت ابوالفضل (ع) که هرسال سفره گسترده ای بنام مبارکش پهن میکرد وتوسط خانم جلسه ای که با روضه خوانی و گفتن خصلتهاو صفات خوبیهای حضرت...