چیزی شبیه معجزه – قسمت اول
بنام آفریننده هستی بخش
سالها پیش در روستای هفته عمارت که در ۱۵ کیلومتری شهرستان شازند ازتوابع استان مرکزی قرارگرفته به عنوان مسئول داروخانه انتخاب شدم یه همکار دیگه هم که خانم و اهل شازند بود کارهای مربوط به تزریقات وپانسمان بیماران را انجام میداد🏝
مسئول درمانگاه ، پزشکی هندی بنام دکتر مازد که با همسرش در خود درمانگاه زندگی میکرد و یه راننده آمبولانس که درخدمت درمانگاه بود و هفته ای یکی دوباربا ایشان به روستاهای اقماری جهت ویزیت بیماران توسط پزشک می رفتیم ، همینطور منشی درمانگاه که او هم از اهالی روستا بود با یک دندانپزشک کلآ شش نفر کادر درمان را تشکیل میداد🌄
نمای داخلی درمانگاه که تشکیل شده بود از یک راهروی طویل که شامل اتاق پزشک و روبروی آن داروخانه که درب کوچکی هم برای گرفتن نسخه وتحویل دارو به بیماران ، تعدادی اتاق دیگر هم که داخلش چند تا تخت بود جهت بیمارانی که سرم داشتن و اتاق دندانپزشکی و روبروی این اتاقها انباردارویی و سرویس بهداشتی و حمام ……🦋
درقسمت وسط راهرو آشپزخانه و دوتا اتاق جهت پرسنل که همه دارای درهای چوبی وقدیمی بودن……
انتهای راهرو هم دری بازمیشد که داخلش سه چهارتا اتاق بود تودرتو مخصوص پزشک که بصورت شبانه روز در آنجا زندگی میکرد
من هرروز صبح زود به غیراز روزهای تعطیل ازخواب بلند میشدم و بعد از صرف صبحانه دوتا مسیر را از اراک تا قدمگاه واز اینجا تا سر جاده هفته بوسیله دوتا ماشین طی میکردم 🍁
درروزهایی از سال هم که هوا سردوزمستانی بود به اتفاق همکارم که از شازند میاومد بخاطر کمبود وسیله نقلیه باید شبها میماندیم و فردای آنروز عصرکه میخواستیم برگردیم اگه وسیله برگشت بود که هیچ وگرنه شب را باید دوباره آنجا سپری میکردیم🌸
خاطره ای که میخوام براتون بگم مربوط به قبل از عید نوروز بود که چندروزی از نقاشی کردن دیوارهای داخل ساختمان درمانگاه میگذشت…..⚘️
یادمه رنگ کرم یکدست زده بودن ، و حسابی حال وهوای داخل درمانگاه عوض شده بود و به قول معروف رنگ تازه ای بخودش گرفته بود آخه چندسالی میشد دستی به سروروی ساختمان نکشیده بودن
ولی حالا با اومدن بیماران از روستا وحومه اطراف ، درمانگاه جلوه ای زیبا و دیدنی بخودش گرفته بود.
ادامه درقسمت بعد……..✍️🍃
