بختک (فلج خواب) – قسمت دوم
… در اون لحظه حس میکردم تمام نیروهایم از دست رفته، نفسم لحظه به لحظه داشت به آخر میرسید، حتی چشمانم قدرت باز شدن نداشتن، ،فقط قلبم آهسته میزد در...
… در اون لحظه حس میکردم تمام نیروهایم از دست رفته، نفسم لحظه به لحظه داشت به آخر میرسید، حتی چشمانم قدرت باز شدن نداشتن، ،فقط قلبم آهسته میزد در...
بنام آفریننده هستی بخش سالها پیش در روستای هفته عمارت که در ۱۵ کیلومتری شهرستان شازند ازتوابع استان مرکزی قرارگرفته به عنوان مسئول داروخانه انتخاب شدم یه همکار دیگه هم...
هشدار: این متن حاوی جزئیات ناراحت کننده است ایام عید نوروز بود فک کنم سال های ۷۴ یا ۷۵ بود و حتی دوسه روز از عیدهم گذشته بود …….. آنروز قرار...
خواهرم به عشق حضرت ابوالفضل (ع) که هرسال سفره گسترده ای بنام مبارکش پهن میکرد وتوسط خانم جلسه ای که با روضه خوانی و گفتن خصلتهاو صفات خوبیهای حضرت...
بیمارستان طالقانی اراک اواخر سال اول رشته پرستاری بودم که قرارشد جهت آموزش و کارهای عملی ،دانش آموختگان را بین بیمارستان های اراک تقسیم کنن که بیمارستان طالقانی را...