چیزی شبیه معجزه – قسمت دوم
ماجرا از آنجا شروع شد که یک روز صبح بعلت دیر رسیدن سرکارم وقتی وارد درمانگاه شدم با بیماران بسیاری که هرکدام نسخه به دست جلوی درب کوچک داروخانه ایستاده بودن مواجه شدم ،
بعداز آماده شدن و اینکه متوجه شدم همکارم در قسمت تزریقات بعلت مرخصی حضور نداره سریع وارد اتاق دارویی شدم و……
یکی یکی نسخه هارو گرفتم و بعداز اینکه داروهاشونو تحویل دادم و جلوی درب دارویی خلوت شد رفتم داخل اتاق تزریقات و بیمارانی که آمپول به دست بودن و منتظر ، کارشونو انجام دادم . چون در نبود همکارم موظف بودم بجای او انجام وظیفه کنم ……تا ظهر که بقول معروف یه پام تو داروخانه بود ویه پام تو تزریقات …….
خلاصه ظهر بعداز رفتن تمام بیماران ، پزشک به اتاقش رفت جهت استراحت وغذا ، منشی هم بعداز خداحافظی درمانگاه رو بست و رفت تا ساعت ۳ که دوباره بیاد بازش کنه.
منم چون خیلی خسته بودم رفتم داخل اتاقم تا نیرویی تازه بگیرم براهمین بعداز صرف غذا روی تخت دراز کشیدم و برا اینکه سردم نشه پتویی رو بطور کامل روی خودم کشیدم طوری که هیچ جای بدنم از پتو بیرون نبودآخه اونموقه مدل خوابیدنم اینطوری بود……
وقتی که خوابم رفت بعداز یه مدتی که داشتم بیدارمیشدم و درحالتی از خواب وبیداری بودم زیر پتو ، احساس کردم داره بوی دود به مشامم میخوره ووقتی پتو رو کمی کنارزدم دیدم همه جای اتاق رو سیاهی گرفته ،
وحشت زده شدم ودرهمان حال پتو رو جلوی صورتم گرفتم و بلندشدم…… با اینکه اونموقه هیچ جارو نمیتونستم ببینم چون تمام اتاق هاو راهروها رو سیاهی و دود فراگرفته بود به هر زحمتی بود خودم را به اتاق پزشک که ته راهرو بود رسوندم
ووقتی در رو باز کردم انگار سیاهی فقط به اونجا هجوم نیاورده باشه ، باروشنایی روز مواجه شدم ودر همین حین بود که دکتر رو صدازدم ….
بعدازاینکه دکتر را صدا زدم او فوری آمد و تمام درها و پنجره هارو بازکرد ومتوجه شد علت این حادثه آبگرمکن داخل حمام بوده که آتیش گرفته وتمام سیاهی ودودها را باعث شده🌺
خلاصه آنروز بخاطر اون اتفاق ناگوار درمانگاه برا مدتی تعطیل شد و من زودتراز همیشه به خونه بازگشتم
وقتی به خونه برگشتم و جریان را برا مادرم که الآن در قید حیات نیستن تعریف کردم اولش خیلی ناراحت شد و یادمه گریه کرد و منو در آغوشش گرفت و بوسید و گفت خداروشکر میکنم که دوباره خدا تورو از نو به من داد و…….
و من مطمئنم دعاهای مادرم که همیشه پشت سرم بود توانست منو آنروز ازمرگ حتمی نجات بده 🥰
ومنهم دعا میکنم خداوند تمام مادرانی که هستن و حضور دارن و وجودشون برا خونه وفرزندانشون برکته زیر سایه خداوند باشن و تندرست وسلامت. و مادرانی هم که آسمانی شدن درپیشگاه پروردگار مهربان روحشان شاد ونورانی …..الهی آمین
و پایان 💫🪴

